شیخ فریدالدّین عطّارنیشابوری نه تنها قله ای از سلسله قلل ایرانی عرفان ویکتاشناسی بلکه
از پایه هائی از ستونی است که ادبیات فارسی وتشیع بر آن استواربوده است.
ازهمین روست که در روزهائی چنین ،آماج تیر کین کوردلانی شده که چون خود ازدیدن خورشید
محرومند ،به انکار آن میپردازند.
با مروری بر نوشته هائی که اخیرا بزبان فارسی درسایتهائی بظاهر فارسی زبان در مورد عطّار
منتشر میشود روشن است که پس از حمله به سالکان فرقه شیعی نعمت اللهی-که به فریب آنانرا
دراویش گنابادی میخوانند اینک حملات همان کوردلان که دشمنیشان با علی(ع)وخاندان
پیامبربه چگونگی بسته شدن نطفه هایشان بازمیگردد ، تلاش احمقانه ای برای حمله به این عارف واصل آغاز نموده اند.
شایدزمانی آثارعمیق دیدار مولوی با جناب عطّار بدلیل روشنی وافرنیازی به توضیح
نداشته ،اما در دورانی که اخلاف مغول با یاری دست نشاندگانشان در حکومت کشورمان ،درهمه زمینه ها خصوصا تخریب فرهنگی و ...ترک تازی مینمایند،
وخصوصا پس از دیدن مقالاتی ازبرخی عثمانی ها که بزبان فارسی و با هدف تخطئه جناب
عطّار و در واقع با هدف تخطئه امیرمومنان وتشیع صورت میگیرد ، میبایست
آنچه را که باید گفت.
جناب مولوی چنان تأثیری از عطّار گرفته که تمامی مثنوی شریفش را دقیقا
همانند همان اسرارنامه که عطّار به او هدیه نموده بود سروده و این بزرگترین دلیل
ارادت و ایمان مولانا به درستی راه و افکار عطّاربوده است. و همین شباهت غیرقابل
تردید است که اثبات میکند لاف زنانی که به امید واهیِ قطع ارتباطِ ماهوی بین عطّار
ومولانا مشغول شده اند فارسی نمیدانند ؛که اگر فارسی میدانستند خواندن یک صفحه
از مثنوی درکنار یک صفحه از اشعار عطّار کافی بود تا با همان عقول ناقصشان
هم دریابند که مولانا از کجا به مولانائی رسید.
نکته دیگری که جناب مولانابرای چنین روزهائی به کرامت از خود بجا گذاشته
داستان محوری مثنوی است که همان نی باشد.
مولانا با ادامه دادن موضوع نی که اساس آنرا جناب عطّار در مظهرالعجائبش
بیان فرموده ،از همان قرون پیش سیلی دیگری نواخته به ترک تازانی که او
بخوبی ایشان را شناخته ومیدانسته که همانان روزی به منظور ادای دشمنیشان
با علی (ع) تلاش خواهند کرد ارتباط عمیق معنوی او وعطّار را افسانه
بنامند.
امّا او خود مولی علی را درقالب حضرت شمس تبریزی زیارت نمود و حتی
شاهدشهادت مجدّد آن حضرت بدست ترکتازان شد ودیوان شمس را در رثای ایشان سرودو بارها گفت:
"شمس الحق تبریز که بنمود علی بود"
و
"این کفرنباشد سخن کفر نه اینست
تا هست علی باشد وتا بودعلی بود"
"آنانکه که گمان میکنند نور خدا را میتوانند با نَفَس های ناپاک خود خاموش کنند نه از خدا و نه از قدرتش چیزی می دانند."
نداشته ،اما در دورانی که اخلاف مغول با یاری دست نشاندگانشان در حکومت کشورمان ،درهمه زمینه ها خصوصا تخریب فرهنگی و ...ترک تازی مینمایند،
وخصوصا پس از دیدن مقالاتی ازبرخی عثمانی ها که بزبان فارسی و با هدف تخطئه جناب
عطّار و در واقع با هدف تخطئه امیرمومنان وتشیع صورت میگیرد ، میبایست
آنچه را که باید گفت.
جناب مولوی چنان تأثیری از عطّار گرفته که تمامی مثنوی شریفش را دقیقا
همانند همان اسرارنامه که عطّار به او هدیه نموده بود سروده و این بزرگترین دلیل
ارادت و ایمان مولانا به درستی راه و افکار عطّاربوده است. و همین شباهت غیرقابل
تردید است که اثبات میکند لاف زنانی که به امید واهیِ قطع ارتباطِ ماهوی بین عطّار
ومولانا مشغول شده اند فارسی نمیدانند ؛که اگر فارسی میدانستند خواندن یک صفحه
از مثنوی درکنار یک صفحه از اشعار عطّار کافی بود تا با همان عقول ناقصشان
هم دریابند که مولانا از کجا به مولانائی رسید.
نکته دیگری که جناب مولانابرای چنین روزهائی به کرامت از خود بجا گذاشته
داستان محوری مثنوی است که همان نی باشد.
مولانا با ادامه دادن موضوع نی که اساس آنرا جناب عطّار در مظهرالعجائبش
بیان فرموده ،از همان قرون پیش سیلی دیگری نواخته به ترک تازانی که او
بخوبی ایشان را شناخته ومیدانسته که همانان روزی به منظور ادای دشمنیشان
با علی (ع) تلاش خواهند کرد ارتباط عمیق معنوی او وعطّار را افسانه
بنامند.
امّا او خود مولی علی را درقالب حضرت شمس تبریزی زیارت نمود و حتی
شاهدشهادت مجدّد آن حضرت بدست ترکتازان شد ودیوان شمس را در رثای ایشان سرودو بارها گفت:
"شمس الحق تبریز که بنمود علی بود"
و
"این کفرنباشد سخن کفر نه اینست
تا هست علی باشد وتا بودعلی بود"
"آنانکه که گمان میکنند نور خدا را میتوانند با نَفَس های ناپاک خود خاموش کنند نه از خدا و نه از قدرتش چیزی می دانند."
وچه زیبافرمودآن امام انس وجان حضرت صادق علیه السّلام:
"شکرخدای راسزاست که دشمنان ما را از احمقها قرارداد."
"شکرخدای راسزاست که دشمنان ما را از احمقها قرارداد."
دراین تارنما برآنیم که بار دیگر یادآور پیامهای جانبخش آن مرشد راه عشق به فضل خدای یکتا باشیم.
آغاز بنام دوست است با شروع مروری بر دیوان مظهرالعجائب جناب عطّار