۱۳۹۱/۴/۱۱

اشاره به حدیث غدیرخم




حق تعالی گفت در خمّ غدیر
با رسول الله ز آیات منیر

ایّها النّاس این بود الهام او
زآنکه از حق آمده پیغام او

گفت کن تو با خلائق این ندا
هستم این دم خود رسولی برشما

هرچه حق گفته است من خود آن کنم
برتو من اسرار حق آسان کنم

جبرئیل آمد همین با من بگفت
من بگویم با شما راز نهفت

این چنین گفته است قهّار جهان
حیّ و قیّوم و خدای غیب دان

مرتضی ولی عهد من بود
هرکه این سر را نداند کم بود

مرتضی باب علوم مصطفاست
مرتضی کان کرم بحر صفاست

مرتضی را بُد حسن اسرار دان
مرتضی را بُد حسین اسرار خوان

مرتضی را بود سلمان تکیه گاه
بوذر و قنبر غلام خاک راه

مرتضی را بود جبریلش غلام
زآنکه استادش بُد از سرّ کلام

تو نمی دانی امام خویش را
بگذر از باطل بگیر این کیش را

مرتضی داماد وبنّ عمّ رسول
مرتضی اسرار حق دارد قبول

گرتو راه او نگیری بی رهی
همچو موری اوفتاده در چهی

رو تو راه راست اینک راستی
هم بیابی آنچه از حق خواستی

رو تو راه راست را از شاه پرس
گوش کن اسرار او از چاه پرس

تا بر آید نِی بگوید فال او
درمعانی جملۀ احوال او

نِی همی گوید که اسرارم علیست
صاف ایمان کرده در کارم علیست

تو چه دانی چون که ایمان نیستت
خود ولای شاه مردان نیستت

هرکه او را رهنما شیطان بود
بی شکی او خود ز مردودان بود

رو تو ترک زرق و این امساک کن
غیرحق را از دل خود پاک کن

ترک مذهبها کن و غوغا مکن
عالمی را این چنین رسوا مکن

خارجی و رافضی دیگر مباش
جوی علم معنی دیگر مباش

مذهب بسیار باشد مختلف
این نکو نبود مگر پیش خرف

مذهب حق یک بود ای هوشیار
این سخن نقل است از شیخ کبار

آل احمد جمله یک دین داشتند
در ره تحقیق تلقین داشتند

رو چو ایشان مخزن اسرار جو
مذهب حق را ز هشت و چارجو

این کتبهائی که بینی در جهان
بی کلام حق همه تصنیف دان

هیچ میدانی که تصنیفات چیست
وین همه شرح و دلائل بهر کیست

بهر آنکس کو رود در مدرسه
شرح گوید از علوم فلسفه

آن بزرگ مدرسه ار زر بود
در میان عارفان او خر بود

او ستاند غلّه و زر بیشمار
من بحال او بگریم زار زار

زانکه مال وقف میدانی که چیست
جمله خون و ریم درویش و دنی است

هرکه او مفتی شد و فتوا نوشت
بهر یک دینار در صد جا نوشت

بدعت و بهتان همه می کرد راست
تا بگیرد یک درم کین حق ماست

حق تعالی حلق او خواهد گرفت
بعد از آنی دلق او خواهد گرفت